بیخ کرسی سخن نغز نگو ، حرف بزن چون هوای دی و بهمن شو، فقط برف بزن بیخ کرسی بنشین ، شب چره و شیر بخور گر که تعطیل بُدی ، رحم نکن سیر بخور بیخ کرسی شب چله بنشین ،زاری کن جمع تر باش شوم جا، تو فدا کاری کن بیخ کرسی چو نشستی، […]
در شهر، چقدر! سگ فراوان شده است؟ اِنگار که سالِ قحطِ باران شده است! آن کوچهء آشتی کنان، یادت هست؟ امروز، مکانِ قهرِ یاران شده است!